آخرین پناه

دقایقس احساس کنیم و بیاندیشیم

آخرین پناه

دقایقس احساس کنیم و بیاندیشیم

نشانی

((خانه ی دوست کجاست ؟ ))در فلق بود که پرسید سوار .

آسمان مکثی کرد .

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید

و , به انگشت , نشان داد سپیداری و گفت :

(( نرسیده به درخت ,

کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است .

و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است .

می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد ,

زندگی خالی نیست :

مهربانی هست , سیب هست , ایمان هست .

آری

تا شقایق هست زندگی باید کرد .

در دل من چیزی است , مثل یک بیشه ی نور , مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم که دلم می خواهد

که بدوم تا ته دشت , بروم تا سر کوه .

دورها آوایی است که مرا می خواند .))

ســــهــــراب ســـپهری

 

نظرات 4 + ارسال نظر
بازاریاب پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.adinehbook.com

بازاریابی برای صاحبان وبلاگ و سایت!

انسیه جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:14 ب.ظ http://adios.blogfa.com

سلام چطوری؟
چه جلب تبریک میگم.
به منم یه سر بزن
بابای

ساغر چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 01:00 ق.ظ http://www.sokoote-del.blogsky.com

سلام
نمردیم و دیدیم شما آپ کردید
زیباست و دلنشین
و به راستی که تا شقایق هست زندگی باید کرد


موفق باشید

آوا پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:26 ب.ظ http://nesfe.blogsky.com/

برای به دست آوردن چیزی که تا به حال نداشته اید باید چیزی شوید که تا به حال نبوده اید.
سلام دوست عزیز.. ممنونم از اینکه بهم سر زدی. اپت خیلی خیلی قشنگ بود. من هم آپ کردم دوست داشتی بیا. موفق و شاد باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد