((خانه ی دوست کجاست ؟ ))در فلق بود که پرسید سوار .
آسمان مکثی کرد .
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و , به انگشت , نشان داد سپیداری و گفت :
(( نرسیده به درخت ,
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است .
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است .
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد ,
زندگی خالی نیست :
مهربانی هست , سیب هست , ایمان هست .
آری
تا شقایق هست زندگی باید کرد .
در دل من چیزی است , مثل یک بیشه ی نور , مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
که بدوم تا ته دشت , بروم تا سر کوه .
دورها آوایی است که مرا می خواند .))
ســــهــــراب ســـپهری
بازاریابی برای صاحبان وبلاگ و سایت!
سلام چطوری؟
چه جلب تبریک میگم.
به منم یه سر بزن
بابای
سلام
نمردیم و دیدیم شما آپ کردید
زیباست و دلنشین
و به راستی که تا شقایق هست زندگی باید کرد
موفق باشید
برای به دست آوردن چیزی که تا به حال نداشته اید باید چیزی شوید که تا به حال نبوده اید.
سلام دوست عزیز.. ممنونم از اینکه بهم سر زدی. اپت خیلی خیلی قشنگ بود. من هم آپ کردم دوست داشتی بیا. موفق و شاد باشی.