برای کشته شدگان بی گناه یهودی اسرائیل و اعراب فلسطین و لبنان
=========================================
برادرم , خواهرم , گریه کن به یاد آن عزیز از دست رفته ات .
امشب را تا صبح در سوگش بنشین . شاید باورت شود اولین شب نبودنش را ,
رفتن بی آمدنش را .و من نگاهم را به آسمان می دوزم و ای کاش
در این شب سیاه , بالهایی برای گشودن داشتم و
به دل سیاه شب پر می گشودم و به پیش تو می آمدم
تا مبادا امشب , در گوشه ای که برای سوگ برگزیدهای ,
کس نباشد تا با او دردت را در میان بگذاری .
پیش تو می آمدم , تا شانه هایم تکیه گاهی برای صورت تو می بود تا مبادا صورت بر زمین نهی ,
و دستهایم پاک کننده ی اشک از گونه هایت می بود تا شاید
چشمانت به چشمهای خیس من می افتاد و می دانستی که من هم از سوگ تو گریانم .
کس بیاید و بنشیند در کنار این زن گریان , آن مرد خسته و آن کودک ,
که دیگر مادرش را , پدرش , را مگر در آرزوهای کودکانه , نخواهد دید
و به پرسشی که در چشمانشان فریاد می زند پاسخ دهد ,
که چرا باید عزیزش را برای شهوت سیری ناپذیر این جانور دوپا بدهد ؟
چه کسی حق حیات را که خدا برای آنها در نظر گرفته , نمی پسندد ؟!
پاسخ چیست ؟
با تو سخن می گویم با تو ای دیو انسان نما
اگر قادری , اگر می توانی به چشمان گریان آن کودک معصوم
که بر بالین جسم بی جان مادرش نشسته, بنگر و به او بگو که :
کودک , گریه مکن , این سیاست است ! این قدرت است ! و این ...
آیا خواهی توانست ؟
<<================================>>
حکایت کن از بمب هایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیروداری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست .
(( ســــهراب سپــهــــــری ))


|